829

قلبش درد میکرد و میگفت احتمالا هیچ دکتری نمیتواند بفهمد دردش چیست. شاید هم حق با اوست .. «دلم برای مادرم تنگ شده و به اندازه زحل، در سیاهیِ بی خورشیدِ اطرافم گیر افتاده ام» را کسی از روی نوار قلب نمیفهمد .. با خواب و قرص هم خوب نمیشود.

خب ... همین؟ ظرفهای ناهارُ بشورم. دوستم نداشته باشی. درس بخونم. کتاب بخرم. کتاب نخرم. دزدکی کاپوچینو بخورم. دوستامُ دلداری بدم و ... فقط همین؟

وقتی بهت زنگ میزنم و سردی. وقتی بعد از دو جمله ی «الو؟ سلام!»ای که رد و بدل میشه .. با اینکه میدونم شناختیم، بازم میگم «فلانی ام ها!» .. نگو میدونی .. اگر میخواستم مثل قبلش سرد بمونی، اون حرفُ نمیزدم .. من انتظار دارم بگی «اِ تویی؟» و مهربان شوی. مثل مابقیِ نامهربان های مُنصف

فقط شما را به خدا .. کاری را برای مقابله به مثل کردن انجام ندهید. خصوصا اگر آن کار را از روی دوست داشتن یا مهربانی برایتان انجام داده باشند.

با کاهو و سکنجبین خوردنِ‌بی دلِ خوش، کام مثل زهرش شیرین نمیشود ولی .. تلاش خوبی بود.. ممنون.

ببین فکر کردن بهت چقدر به نفعمه که دیگه شبا از تاریکی نمی‌ترسم.

* متاسفانه نمی‌دونم عنوان از چه کسیه.

وقتی ادم از «رفتار» کسی ناراحت است چرا باید بگوید از «دستت» ناراحتم؟ مثل همیشه باید کسی یا چیزی قربانی شود که نباید؟

همه میخواستن توو کادر باشن. توو گلخونه دعوا شده بود. گل سنگی دست به یقه شد با دیفِن چون یکی از شاخه هاش تو عکس نمیفتاد. اونا نمیدونستن تو خودت گُلی.

عکس: من

من خیلی ازت دلخورم و دست خودم نیست. ببین دستِ تو هم نیست؟

پ.ن: برداشت شده از یک متن طنز قدیمی.

یه دفترِ صدبرگ، حرفِ "سرِ سجاده"ای دارم. 

بعضی‌ها انقدر خوبند که حتی اگر از رنگِ آبیِ آسمانیِ پیرهنت تعریف کنند، رنگِ آبیِ آسمانیِ پیرهنت غَش می‌کند تو تنت.

می‌دانم بلندیِ مو ارثی نیست. ولی .. ولی .. هیچی.

یک خبر خوب. نگران اینکه دوستم نداری نباش. دارم عادت میکنم. مگر چاره دیگری هم هست؟

هر چند که نیستی .. [ نگران اینکه دوستم نداری ] را میگویم.

گلی که در اتاقم هست، در اتاقت هست. مانده ام بر سرِ دوراهی .. از ذوق .. بمیرم؟ یا نمیرم؟

جاهایی که بخواهم ساکت باشم .. به حدی ارام میشوم که همه چیز بیفتد گردن من ..

دیروز گل قاشقی میگفت پیازچه گل نرگس را من دور انداخته ام .. بامبو میگفت راپورت اش را به مامان داده ام که قطره هفتگی اش را سریع بیرون تف میکند .. تو چی؟ گریه های پنهانی ات در امامزاده را بنداز گردن صدای بلند هق هقم که شنیدی ..